جامی
یادوارۀ مولانا عبدالرحمن جامی
«دود از خراسان برآمد» به حساب جمل ، مادۀ تاریخ مرگ مولانا جامی است که در سال 898 هجری قمری در هرات درگذشته است؛ این سال برابر است به 1492 میلادی ، سالی که کرستف کلمب قارۀ امریکا را کشف کرد و هم سالی که امارت مسلمانان در هسپانیه به پایان رسید.
مرگ جامی را پس از خاموشی خداوندگار بلخ در قونیه، شاید بتوان پر سرو صداترین مرگ شاعر و ادیب و دانشمندی دانست که در تاریخ فرهنگ مان اتفاق افتاده است.شاه بر سراقتدار با اندوه تمام در مراسم سوگواری وی شرکت میورزد ؛ وزیر فرهیخته اش در خاموشی اومویه می کند و هزاران تن از هواخوان او در این مصیبت گریبان میدرند.
جامی در روزگار حیات خویش نیز از حرمت و احترام فراوانی در میان شهان و رجال دولتهای مختلف برخوداراست.از سلاطین تیموری ، میرزا ابوالقاسم بابر و ابوسعید گورکان به او حرمت فراوان داشتند که جامی کتاب «معمیات » خودرا نیز به نام اولی آغازیده است؛ در دربار سلطان حسین بایقرا تقرب فوق العاده داشته است؛ امیر علی شیر نوایی وزیر داننشمند تیموریان، تا آن پایه بدو مهر می ورزیده است که کتاب «خمست المتحرین » رادر زبان ترکی پیرامون زندگی وی نوشته است.
جز سلاطین تیموری پاشاهان عثمانی چون سلطان محمد فاتح وبایزید دوم نیز با او مکاتبه و مراوده داشته اند وحکمرانان قراقوینلو و آققوینلو به دوستی باوی مباهات می کردند و به رغم تعصب صفویان، سام میرزای صفوی در بارۀ او می نویسد:« جامی آن که از غایت علو فطرت ونهایت حدت احتیاج به تقریر حال و تعیین مقال نداردچه پرتوفضایل اواز شرق تا به اقصای غرب رسیده و خوان نوالش از کران تا کران کشیده."
شهرت و محبوبیت جامی در میان سلاطین روزگار وی محدود نمی ماند و از خاور تا باختررا در می نوردد واز خراسان به سرزمین های دیگر فرامیرود و در هند و عراق و آسیای صغیر می رسد.
او مردی کثیر الوجوه است که در عرصه های گوناگون دانشها چیرگی دارد و در حوزۀ شعر ،عرفان،حکمت ، فقه اللغه، قرآن ،حدیث ، معمی وحتی موسیقی آثاری پدید آورده است.
« جامی اثار منظوم ومنثور فراوانی در موضوعات مختلف دارد.سام میرزای صفوی در تحفۀ سامی ، آثار او را چهل و پنج مجلد کتاب و رساله دانسته و عبدالغفور لاری شاگرد او، عدد تألیفات جامی را چهل و هفت ذکر نموده و بعضی پنجاه و چهار ذکر نموده اند».شیرعلی لودی حتی شمار کتابهای جامی را 99 اثر می داند. آثار منظوم جامی سه دیوان شعر است که نخستین آن را در سال 884 گرد آورده است و « تحفت الشباب» نامیده است ، دیوان دومین، " واسطت العقد" است که در سال 894فراهم آمده است و سومین دیوان که « خاتمت الحیات» نام دارد، تاریخ دو سال پیش از مرگش رادارد. جز این سه دیوان هفت مثنوی نیز انشاد کرده است که بر آن نام « هفت اورنگ» را نهاده است و در آن ، مثنوی های سلسلت الذهب، سلامان و ابسال، تحفت الاحرار، سبحت الابرار، لیلی ومجنون، خرد نامۀ اسکندری و یوسف و زلیخا گرد آمده اند.در میان این مثنوی ها شاید یوسف وزلیخا را بتوان شور انگیز ترین داستانی دانست که از منظر زیبایی ساختاری و پرداخت هنری ، آن رااز همۀ مثنوی هایی که تا اکنون در این باب پدید آمده است؛یک سرو گردن بلند ترقرار میدهد .
جامی نخست پنج مثنوی به تقلید از خمسۀ نظامی پدید آورد و لی سپس دو مثنوی دیگر هم بدان افزود. او هرجند نظیره گویی کرده است اما منتقدین به این نظیره گویی ها بهای فراوان می دهند و ارزش آثار او را نازل تر از ازخمسۀ نظامی نمی دانند . ادوارد براون در باب هفت اورنگ جامی چنین داوری می کند:
«جامی به شیرینی وسادگی دراشعار خود شاعری است خالی از تکلف که با نظامی همسری می کندبل که براوتوفق می جوید لاکن در استحکام و متانت و تصورات شاعرانه و فصاحت به پای او نمی رسد.برای فهم و درک سخنان دظامی زبان فارسی را عمیقا باید دانست در صورتی که سخنان جامی را همه کس می تواند بخواند و از آن بهره ببرد. »
توجه فرنگیان از سالیان درازی بدین سو به آثار جامی جلب گردیده است « صد سال پیش کسانی چون« روکرت»، «فون روزن سوایگ ـ شونناو»، و«ویکر هاوزر»، از آن دیار اوقات خود را صرف پرداختن به غزلیات کردندا.گ.براون چند غزل آن را به نثر برگرداند».
در سال 1859 «سروان» و« لیس» نفحات الانس جامی را که شرح حال 582 تن از مشاهیر عرفای اسلام است با مقدمه یی در کلکته انتشار دادند .خاورشناسان و پویندگان راه طریقت و عرفان در مغرب زمین در سدۀ نزدهم بار بار به ترجمه وچاپ آثار جامی دست یازیدند.در سال 1850 «فاربس فالکونر» سلامان و ابسال را که داستانی است نمادین ترجمه کرد . شش سال پس از آن ترجمۀ دیکری از همین کتاب به زبان انگلیسی انتشار یافت و سرانجام « فیتز جرالد» دز سال1856 ترجمۀ زیبایی از سلامان وابسال تهیه دید. تحفت الاحرار جامی را نیز همان فالکونر در سال 1848 ترجمه کرد و کتاب سبحت الابرار، دو بار در سالهای 1811 و 1848 چاپ حروفی گشت و یک بار هم درسال 1818 در کلکته چاپ سنگی شدومثنوی دل انگیز یوسف و زلیخا سه بار ترجمه گردید ـ سال 1824 در وین توسط « روزن سوایگ» به زبان المانی، سال1881 توسط «گریفث» در لندن به زبان انگیسی و سال 1892 در همان شهر به دست «راجرز» باز هم به انگلیسی. لیلی ومجنون هم به فرانسوی برگردانده شد و هم به آلمانی ـ ترجمۀ فرانسوی آن در سال 1805 توسط « چیزی» در پاریس و ترجمۀ آلمانی آ ن در سال1807 در لایپزیگ .
اما غیر از آثار منظوم جامی، نثر او نیز مورد عنایت دیگران قرار گرفته است و بهارستان وی که در هشت روضه و به پیروی از هشت باب گلستان سعدی نگاشته شده است نیز چند بار در اروپا ترجمه شده است و انتشار یافته است ـ باری به دست «شلیشتا ویسپارد» در 1846، به زبان آلمانی ، سال 1887 در بنارس با برگردان «راتسک» از طریق انجمن « کاما شاسترا» به زبان انگلیسی.
همان گونه که شعر جامی روان وسلیس و دلنشین است ؛ نثر او نیز بی تکلف و دلپذیر می نماید.آثار منثور وی چه در کتاب های صوفیانه اش چون لوامع، شرح فصوص الحکم،نقدالنصوص و چه در نثر حکایتی وی مانند بهارستان و نفحات الانس با همۀ استوار بودنش روان و د ل نشین است تا جایی که فرزانه یی نثز جامی را در کتاب لوایح ، شعر منثور می خواند:
« در زبان فارسی ، پاره یی ا ز آثار هست که آنهارا می توان شعر منثور خواند. مناجات های پیر انصار ، تمهیدات عین القضات و سوانح احمد غزالی و لمعات عراقی و لوایح جامی شعر های عارفانه اند که در کلام منثور مجال بیان یافته اند..معارف بهاولد از حیث اسلوب بیان گاه شیوۀ ادب سور ریالیسم رابه خاطر می آوردو نویسنده گویی از شعور ظاهر غایب می شود؛ خود را به دست فراموشی می سپرد خود را به دست فراموشی می سپردو دست وزبان را در اختیار دل می گذارد تا هرچه بر آن می گذرد؛ بر لفظ و بیان بیاورد.»
جامی افزون بر این که در عرصۀ پژوهشهای عرفان شناسی آثاری ارجمند پدید آورده است و بر متون تصوفی شرح سودمند نوشته است ؛ دل در گرو تصوف عملی هم داده است و در سلسلۀ نقشبندیه پیوسته است. آرتور بری بدین باور است که« دست تقدیر چنان رفته بود که کسوت عرفان بر تن کند و این رویدادزمانی بود که شیخ فرقۀ نقشبندیه ، خواجه محمد پارسا در راه زیارت مکه از این شهر گذر کرد». هرچند جامی سالها پس از آن دیدار به حلقۀارادت بزرگان نقشبندیه را در گوش کرده است اما از خاطرۀ این دیدار و حرمت و ارادتی که به خواجگان نقشبندیه دارد در نفحات الانس چنین یاد میکند:
« هنوز صفایی طلعت منور ایشان در چشم من است و لذت دیدار مبارک شان در دل من و همانا که رابطۀ اخلاص و اعتقاد وارادت و محبتی که این فقیر را نسبت به خاندان خواجگان قدس الله ارواحهم واقع است به برکت نظر مبارک ایشان بوده است».
در هرات بود که او به خدمت "سعدالدین کاشغری" پیوست و پس از وی به جانشین وی خواجه ناصرالدین عبید الله احرار دست ارادت داد و دو بار سعادت دیدار این شیخ جامی را داشت وسپس خود در تصوف به مرتبۀ ارشاد رسید و خود از بزرگان نقشبندیه گشت.
جامی را پس از حافظ بزرگترین شاعر زبان فارسی شمرده اند ولقب خاتم الشعرا داده اند. او نه تنها شاعر مکثر و مفلقی اشت که جزغزل وقصیده شایسته ترین مثنوی های روایی و حکایتی را در ادب پارسی دری آفریده است.؛ بل شارح بزرگترین آثار عرفانی و شارح نحو عربی است که سده های دراز ، طالبان علم از آنها بهره برده اند و بیجا نیست که در خاموشی وی گفته اند که : دود از خراسان بر آمد.