سفارش تبلیغ
صبا ویژن

غزالی

غزالی

بازگشت به سخنوران پارسی


450-505 ه‍.ق.

"ابوحامد محمد بن محمد بن محمد بن احمد طوسی"، مشهور به "حجة الاسلام"، دانشمند بزرگ دوره سلجوقی، در سال 450 ه‍.ق در طابران طوس متولد شد.

وی در فقه و حکمت و کلام سرآمد عصر بود. پدرش مردی متعبد و پیشه اش بافندگی بود و لقب "غزالی" به دلیل پیشه اوست.

هنگامی که محمد و برادرش- احمد- کودک بودند پدرشان درگذشت و آن دو زیر نظر "ابوحامد احمد بن محمد رادکانی" قرار گرفتند و مقدمات علوم دینی را نزد وی آموختند. غزالی پس از مدتی تحصیل در طوس و گرگان به نیشابور رفت و در خدمت امام الحرمین ابوالمعالی جوینی به تحصیل فقه و کلام پرداخت و در همه علوم دینی عصر خود استاد مسلم گردید و با این حال تا سال فوت امام الحرمین همچنان در خدمت او باقی ماند. سپس در نیشابور به خدمت خواجه نظام الملک وزیر رفت و در نتیجه مناظره ای که در مجلس این وزیر ترتیب داده شده بود مقام وی بر خواجه نظام معلوم گردید. بنابراین پس از هشت سال- یعنی در سال 484ه‍.ق- نظام الملک تدریس در مدرسه نظامیه بغداد را به غزالی واگذار کرد- در حالیکه غزالی 35 ساله بود-. او چهار سال به این شغل پرداخت تا اینکه تحولی روحی در وی پدید آمد و منصب تدریس را به برادرش احمد واگذار کرد و در سرزمینهای شام و حجاز به سیر و سلوک پرداخت. پس از ده سال به سال 498ه‍.ق به طوس بازگشت و سال بعد بنا به درخواست سلطان سنجر و وزیرش- که فرزند نظام الملک بود- در نظامیه نیشابور به تدریس پرداخت. در سال 500ه‍.ق به طوس بازگشت و خانقاهی ترتیب داد و به راهنمایی مردم پرداخت، دیگر به تدریس مشغول نشد از کسی نیز مالی نپذیرفت و از آن پس در انزوا به سر می برد.

غزالی با آنکه از مخالفان فلسفه بود، در نتیجه سفرها و سیر و سلوک، مقالات و گفتارش چاشنی عرفان پیدا کرد، مورد تکفیر فقیهان قرار گرفت.

امام محمد غزالی در سال 505ه‍.ق در زادگاهش- طابران طوس- درگذشت و همانجا به خاک سپرده شد. از او آثار متعددی باقی مانده که مهمترین آنها از این قرارند:

کیمیای سعادت (فارسی)، نصیحة الملوک (فارسی)، احیاء علوم الدین (عربی)، تهافت الفلاسفه (عربی، در رد فیلسوفان)، مکاتیب، المنقذ من الضلال، جواهر القرآن، شفاء العلیل، منهاج العابدین، الجام العوام عن علم الکلام، المستصفی من علم الاصول و عقیده اهل سنة.

بازگشت به سخنوران پارسی



غزالی

غزالی

بازگشت به سخنوران پارسی


450-505 ه‍.ق.

"ابوحامد محمد بن محمد بن محمد بن احمد طوسی"، مشهور به "حجة الاسلام"، دانشمند بزرگ دوره سلجوقی، در سال 450 ه‍.ق در طابران طوس متولد شد.

وی در فقه و حکمت و کلام سرآمد عصر بود. پدرش مردی متعبد و پیشه اش بافندگی بود و لقب "غزالی" به دلیل پیشه اوست.

هنگامی که محمد و برادرش- احمد- کودک بودند پدرشان درگذشت و آن دو زیر نظر "ابوحامد احمد بن محمد رادکانی" قرار گرفتند و مقدمات علوم دینی را نزد وی آموختند. غزالی پس از مدتی تحصیل در طوس و گرگان به نیشابور رفت و در خدمت امام الحرمین ابوالمعالی جوینی به تحصیل فقه و کلام پرداخت و در همه علوم دینی عصر خود استاد مسلم گردید و با این حال تا سال فوت امام الحرمین همچنان در خدمت او باقی ماند. سپس در نیشابور به خدمت خواجه نظام الملک وزیر رفت و در نتیجه مناظره ای که در مجلس این وزیر ترتیب داده شده بود مقام وی بر خواجه نظام معلوم گردید. بنابراین پس از هشت سال- یعنی در سال 484ه‍.ق- نظام الملک تدریس در مدرسه نظامیه بغداد را به غزالی واگذار کرد- در حالیکه غزالی 35 ساله بود-. او چهار سال به این شغل پرداخت تا اینکه تحولی روحی در وی پدید آمد و منصب تدریس را به برادرش احمد واگذار کرد و در سرزمینهای شام و حجاز به سیر و سلوک پرداخت. پس از ده سال به سال 498ه‍.ق به طوس بازگشت و سال بعد بنا به درخواست سلطان سنجر و وزیرش- که فرزند نظام الملک بود- در نظامیه نیشابور به تدریس پرداخت. در سال 500ه‍.ق به طوس بازگشت و خانقاهی ترتیب داد و به راهنمایی مردم پرداخت، دیگر به تدریس مشغول نشد از کسی نیز مالی نپذیرفت و از آن پس در انزوا به سر می برد.

غزالی با آنکه از مخالفان فلسفه بود، در نتیجه سفرها و سیر و سلوک، مقالات و گفتارش چاشنی عرفان پیدا کرد، مورد تکفیر فقیهان قرار گرفت.

امام محمد غزالی در سال 505ه‍.ق در زادگاهش- طابران طوس- درگذشت و همانجا به خاک سپرده شد. از او آثار متعددی باقی مانده که مهمترین آنها از این قرارند:

کیمیای سعادت (فارسی)، نصیحة الملوک (فارسی)، احیاء علوم الدین (عربی)، تهافت الفلاسفه (عربی، در رد فیلسوفان)، مکاتیب، المنقذ من الضلال، جواهر القرآن، شفاء العلیل، منهاج العابدین، الجام العوام عن علم الکلام، المستصفی من علم الاصول و عقیده اهل سنة.

بازگشت به سخنوران پارسی



جامی

یادوارۀ مولانا عبدالرحمن جامی

«دود از خراسان برآمد» به حساب جمل ، مادۀ تاریخ مرگ مولانا جامی است که در سال 898 هجری قمری در هرات درگذشته است؛ این سال برابر است به 1492 میلادی ، سالی که کرستف کلمب  قارۀ امریکا را کشف کرد و هم سالی که امارت مسلمانان در هسپانیه به پایان رسید.

 مرگ جامی را پس از خاموشی خداوندگار بلخ در قونیه، شاید بتوان پر سرو صداترین مرگ شاعر و ادیب و دانشمندی دانست که در تاریخ فرهنگ مان اتفاق افتاده است.شاه بر سراقتدار با اندوه تمام در مراسم سوگواری وی شرکت میورزد ؛ وزیر فرهیخته اش در خاموشی اومویه می کند و هزاران تن از هواخوان او در این مصیبت گریبان میدرند.

   جامی در روزگار حیات خویش نیز از حرمت و احترام فراوانی در میان شهان و رجال دولتهای مختلف برخوداراست.از سلاطین تیموری ، میرزا ابوالقاسم  بابر و ابوسعید گورکان به او حرمت فراوان داشتند که جامی کتاب «معمیات » خودرا نیز به نام  اولی آغازیده است؛   در دربار سلطان حسین بایقرا تقرب فوق العاده داشته است؛ امیر علی شیر نوایی وزیر داننشمند تیموریان، تا آن پایه بدو مهر می ورزیده است که کتاب «خمست المتحرین » رادر زبان ترکی پیرامون زندگی وی نوشته است.

جز سلاطین تیموری پاشاهان عثمانی  چون سلطان محمد فاتح وبایزید دوم نیز با او مکاتبه و مراوده داشته اند  وحکمرانان قراقوینلو و آققوینلو به دوستی باوی مباهات می کردند و  به رغم تعصب صفویان، سام میرزای صفوی در بارۀ او می نویسد:« جامی آن که از غایت علو فطرت ونهایت حدت احتیاج به تقریر حال و تعیین مقال نداردچه پرتوفضایل اواز شرق تا به اقصای غرب رسیده و خوان نوالش از کران تا کران کشیده."

شهرت و محبوبیت جامی در میان سلاطین روزگار وی محدود نمی ماند و از خاور تا باختررا در می نوردد واز خراسان به سرزمین های دیگر فرامیرود و در هند و عراق و آسیای صغیر می رسد.

او مردی کثیر الوجوه است که در عرصه های گوناگون دانشها چیرگی دارد و در حوزۀ  شعر ،عرفان،حکمت ، فقه اللغه، قرآن ،حدیث ، معمی وحتی موسیقی آثاری پدید آورده است.

« جامی اثار منظوم ومنثور  فراوانی در موضوعات مختلف دارد.سام میرزای صفوی در تحفۀ سامی ، آثار او را چهل و پنج مجلد کتاب و رساله دانسته و عبدالغفور لاری شاگرد او، عدد تألیفات جامی را چهل و هفت ذکر نموده و بعضی پنجاه و چهار ذکر نموده اند».شیرعلی لودی حتی شمار کتابهای جامی را 99 اثر می داند. آثار منظوم  جامی سه دیوان شعر است که نخستین آن را در سال 884 گرد آورده است و  « تحفت الشباب» نامیده است ، دیوان دومین، " واسطت العقد"  است که در سال 894فراهم آمده است و سومین دیوان که « خاتمت الحیات» نام دارد، تاریخ دو سال پیش  از مرگش رادارد. جز این سه دیوان هفت مثنوی  نیز انشاد کرده است که بر آن نام   « هفت اورنگ» را نهاده است  و در آن ، مثنوی های سلسلت الذهب، سلامان و ابسال، تحفت الاحرار، سبحت الابرار، لیلی ومجنون، خرد نامۀ اسکندری و یوسف و زلیخا گرد آمده اند.در میان این مثنوی ها شاید یوسف وزلیخا را بتوان شور انگیز ترین  داستانی دانست که از منظر زیبایی ساختاری و پرداخت هنری  ،  آن رااز همۀ مثنوی هایی که تا اکنون در این باب پدید آمده است؛یک سرو گردن بلند ترقرار میدهد .

جامی نخست پنج مثنوی به تقلید از  خمسۀ نظامی پدید آورد و لی سپس دو مثنوی دیگر هم بدان افزود. او هرجند نظیره گویی کرده است اما منتقدین به این نظیره گویی ها بهای فراوان می دهند و ارزش آثار او را نازل تر از ازخمسۀ نظامی نمی دانند . ادوارد براون در باب هفت اورنگ جامی چنین داوری می کند:

     «جامی به شیرینی وسادگی دراشعار خود شاعری است خالی از تکلف که با نظامی همسری می کندبل که براوتوفق می جوید لاکن در استحکام و متانت و تصورات شاعرانه و فصاحت به پای او نمی رسد.برای فهم و درک سخنان دظامی زبان فارسی را عمیقا باید دانست در صورتی که سخنان جامی را همه کس می تواند بخواند و از آن بهره ببرد. »

 توجه فرنگیان از سالیان درازی بدین سو به آثار جامی جلب گردیده است « صد سال پیش کسانی چون« روکرت»، «فون روزن سوایگ ـ شونناو»، و«ویکر هاوزر»، از آن دیار اوقات خود را صرف پرداختن به غزلیات کردندا.گ.براون چند غزل آن را به نثر برگرداند».

در سال 1859 «سروان» و« لیس» نفحات الانس جامی را که شرح  حال 582 تن از مشاهیر عرفای  اسلام است با مقدمه یی در کلکته انتشار دادند .خاورشناسان و پویندگان راه  طریقت و عرفان در مغرب زمین در سدۀ نزدهم بار بار به ترجمه وچاپ آثار جامی دست یازیدند.در سال 1850 «فاربس فالکونر» سلامان و ابسال را که داستانی است نمادین ترجمه کرد . شش سال پس از آن ترجمۀ دیکری از همین کتاب به زبان انگلیسی انتشار یافت و سرانجام « فیتز جرالد» دز سال1856 ترجمۀ زیبایی از سلامان وابسال تهیه دید. تحفت الاحرار جامی را نیز همان فالکونر در سال 1848  ترجمه کرد و کتاب سبحت الابرار، دو بار در سالهای 1811 و 1848 چاپ حروفی گشت و یک بار هم درسال 1818 در کلکته چاپ سنگی شدومثنوی دل انگیز یوسف و زلیخا سه بار ترجمه گردید ـ سال 1824 در وین توسط «  روزن سوایگ» به زبان المانی، سال1881 توسط «گریفث» در لندن به زبان انگیسی و سال 1892 در همان شهر به دست «راجرز» باز هم به انگلیسی.  لیلی ومجنون هم به فرانسوی برگردانده شد و هم به آلمانی ـ ترجمۀ فرانسوی آن در سال 1805 توسط « چیزی» در پاریس و ترجمۀ آلمانی آ ن در سال1807 در لایپزیگ .

 اما غیر از آثار منظوم  جامی، نثر او نیز مورد عنایت دیگران قرار گرفته است و بهارستان وی که در هشت روضه و به پیروی از هشت باب گلستان سعدی نگاشته شده است نیز چند بار در اروپا ترجمه  شده است و انتشار یافته است ـ باری به دست «شلیشتا ویسپارد» در 1846، به زبان آلمانی ، سال 1887 در بنارس با برگردان «راتسک» از طریق انجمن « کاما شاسترا» به زبان انگلیسی.

  همان گونه که شعر جامی روان وسلیس و دلنشین است ؛ نثر او نیز بی تکلف و دلپذیر می نماید.آثار منثور وی چه در کتاب های صوفیانه اش چون لوامع، شرح فصوص الحکم،نقدالنصوص و چه در نثر حکایتی وی مانند بهارستان و نفحات الانس  با همۀ استوار بودنش روان و د ل نشین است تا  جایی که فرزانه یی  نثز جامی  را در کتاب لوایح ، شعر منثور می خواند:

« در زبان فارسی ، پاره یی ا ز آثار هست که آنهارا می توان شعر منثور خواند. مناجات های پیر انصار ، تمهیدات عین القضات و سوانح احمد غزالی و لمعات عراقی و لوایح جامی شعر های عارفانه اند که در کلام منثور مجال بیان یافته اند..معارف بهاولد از حیث اسلوب بیان گاه شیوۀ ادب سور ریالیسم رابه خاطر می آوردو نویسنده گویی از شعور ظاهر غایب می شود؛ خود را به دست فراموشی می سپرد خود را به دست فراموشی می سپردو دست وزبان را در اختیار دل می گذارد تا هرچه بر آن می گذرد؛ بر لفظ و بیان بیاورد

    جامی افزون بر این که در عرصۀ پژوهشهای عرفان شناسی  آثاری ارجمند پدید آورده است و بر متون تصوفی شرح سودمند نوشته است ؛ دل در گرو تصوف عملی هم داده است و در سلسلۀ نقشبندیه پیوسته است.  آرتور بری بدین باور است که« دست تقدیر چنان رفته بود که کسوت عرفان بر تن کند و این رویدادزمانی بود که شیخ فرقۀ نقشبندیه ، خواجه محمد پارسا در راه زیارت مکه از این شهر گذر کرد». هرچند جامی سالها پس از آن دیدار به حلقۀارادت بزرگان نقشبندیه را در گوش کرده است اما از خاطرۀ این دیدار و حرمت و ارادتی که به خواجگان نقشبندیه دارد  در نفحات الانس چنین یاد میکند:

« هنوز صفایی طلعت منور ایشان در چشم من است و لذت دیدار مبارک شان در دل من و همانا که رابطۀ اخلاص و اعتقاد وارادت و محبتی که این فقیر را نسبت به خاندان خواجگان قدس الله ارواحهم واقع است به برکت نظر مبارک ایشان بوده است».

در هرات بود که او به خدمت "سعدالدین کاشغری" پیوست و پس از وی به جانشین وی خواجه ناصرالدین عبید الله احرار دست ارادت داد و دو بار سعادت دیدار این شیخ جامی را داشت وسپس خود در تصوف  به مرتبۀ ارشاد رسید و خود از بزرگان نقشبندیه گشت.

جامی را پس از حافظ بزرگترین شاعر زبان فارسی شمرده اند ولقب خاتم الشعرا داده اند.  او نه تنها شاعر مکثر و مفلقی اشت که  جزغزل وقصیده شایسته ترین مثنوی های روایی و حکایتی را در ادب پارسی دری آفریده است.؛ بل شارح بزرگترین آثار عرفانی و شارح نحو عربی است که سده های دراز ، طالبان علم از آنها بهره برده اند و بیجا نیست که در خاموشی وی گفته اند که : دود از خراسان بر آمد.

 


ا تصامی

پروین اعتصامی

  خانم رخشنده اعتصامی مشهور به پروین اعتصامی از شاعران بسیار نامی معاصر است. وی در روز 25 اسفند 1285 خورشیدی در تبریز بدنیا آمد. تحصیلات ادبی و عربی را نزد پدر آموخت و به تحصیلات عالیه خود در دانشگاههای معتبر ادامه داد. در جشن فارغ التحصیلی خود خطابه زن و تاریخ را ایراد کرد (خرداد سال 1303 خورشیدی) که بسیار مورد توجه و تشویق واقع گردید. پروین همواره به تکمیل فنون مختلف نزد پدر خود اشتغال داشت و از آنجا که اعتصام الملک (پدر وی) از دانشمندان و ادیبان نامور بود در راه پرورش استعداد وی، که از هفت سالگی شروع به سرودن نموده بود، کمک شایانی کرد. این شاعره پر احساس در سال 1313 ازدواج کرد ولی این وصلت دیری نپائید و منجر به جدایی گردید.

 

بعد از آن واقعه تأثیرانگیز پروین مدتی در کتابخانه دانشسرای عالی تهران سمت کتابداری داشت و به کار سرودن اشعاره ناب خود نیز ادامه می داد. تا اینکه دست اجل گریبان او را در 34 سالگی گرفت در حالی که بعد از آن سالها می توانست عالی ترین پدیده های ذوقی و فکری انسانی را به ادبیات پارسی ارمغان نماید. بهرحال در شب 16 فروردین سال 1320 خورشیدی به بیماری حصبه در تهران زندگی را بدرود گفت و پیکر او را به قم بردند و در جوار قبر پدر دانشمندش در مقبره خانوادگی بخاک سپردند.

قریحه سرشار و استعداد خارق العاده پروین در شعر همواره موجب حیرت فضلا و دانشمندانی بود که با پدرش محشور بودند. به همین جهت برخی بر این گمان بودند که آن اشعار از او نیست. پروین اعتصامی بی تردید بزرگترین شاعر زن ایرانی است که در طول تاریخ ادبیات پارسی ظهور نموده است. اشعار وی پیش از آنکه بصورت دیوان منتشر شود در مجله دوم مجله بهار که به قلم پدر والا گهرش مرحوم یوسف اعتصام الملک انتشار  می یافت چاپ می شد (1302 ـ 1300 خورشیدی) دیوان اشعار پروین اعتصامی که شامل 6500 بیت از قصیده و مثنوی و قطعه است تاکنون چندین بار به چاپ رسیده است.

مقدمه دیوان به قلم شادروان استاد محمد تقی ملک الشعرای بهار است که پیرامون سبک اشعار پروین و ویژگیهای اشعار او نوشته است.

عمر پروین بسیار کوتاه بود، کمتر زنی از میان سخنگویان اقبالی همچون پروین داشت که در دورانی این چنین کوتاه شهرتی فراگیر داشته باشد. پنجاه سال و اندی است که از درگذشت این شاعره بنام می گذرد و همگان اشعار پروین را می خوانند و وی را ستایش  می کنند و بسیاری از ابیات آن بصورت ضرب المثل به زبان خاص و عام جاری گشته است. شعر پروین شیوا، ساده و دلنشین است. مضمونهای متنوع پروین به باغ پرگیاهی مانند است که به راستی روح را نوازش می دهد. اخلاق و همه تعابیر و مفاهیم زیبا و عادلانه آن چون اختری تابناک بر دیوان پروین می درخشد چنانکه استاد بهار در مورد اشعار وی می فرمایند در پروین در قصاید خود پس از بیانات حکیمانه و عارفانه روح انسان را به سوی سعی و عمل امید، حیات، اغتنام وقت، کسب کمال، همت، اقدام نیکبختی و فضیلت سوق می دهد. سرانجام آنکه او دیوان خوبی و پاکی است.

 

نمونه ای از اشعار پروین:

از زبان پروین برای سنگ مزارش:

اینکه خاک سیهش بالین است                        اختر چرخ ادب پروین است

گرچه جز تلخی از ایام ندید                         هرچه خواهی سخنش شیرین است

صاحب آنهمه گفتار امروز                          سائل فاتحه و یاسین است

دوستان به که ز وی یاد کنید                        دل بی دوست دلی غمگین است

خاک در دیده بسی جان فرساست                    سنگ برسینه، بسی سنگین است

بینید این بستر و عبرت گیرد                       هرکه را چشم حقیقت بین است

هر که باشی و ز هرجا برسی                      آخرین منزل هستی این است

آدمی هرچه توانگر باشد                          چو بدین نقطه رسد مسکین است

اندر آنجا که قضا حمله کند                          چاره تسلیم و ادب تمکین است

زادن و کشتن و پنهان کردن                        دهر را رسم و ره دیرین است

خرم آن کس که در این محنت گاه                  خاطری را سبب تسکین است.

 


سهراب

سهراب سپهری

زندگی نامه

سهراب سپهری یکی از چهره های معاصر ایران به شمار می رود که در دو رشته هنری شعر و نقاشی کسب موفقیت کرد و به شهرت رسید . او در چهارم دی ماه سال 1307 هجری .ش در شهر قم به دنیا آمد . او تحصیلات ابتدایی را در زادگاه خود و دوره متوسطه را در کاشان به پایان رسانید ، سپس به تهران آمد و در هنرکده نقاشی دانشگاه به تحصیل پرداخت و فارغ التحصیل شد ، سپس کارگاه نقاشی را با سعی و تلاش خود تاسیس کرد و آثار زیبایی را به وجود آورد و در ضمن مسافرت هایی که به کشورهای اروپایی و هند و ژاپن کرد و کارهای هنری خود را در نمایشگاه ها به  معرض نمایش گذاشت . سهراب هنگامی که اولین مجموعه اشعار خود را منتشر کرد نظرات مختلفی در مورد شیوه شعر او از طرف محافل ادبی ارائه  شد ولی کم کم مورد توجه قرار گرفت و به شهرت رسید . سرانجام در اول اردیبهشت ماه سال 1359 شمسی سهراب دار فانی را وداع گفت و در امامزاده سلطان علی محمد باقر (ع) واقع در مشهد اردهال مدفون گردید .

ویژگی سخن

سهراب در آغاز کار شاعری خود تحت تاثیر شعرهای نیما بود که این تاثیر در اشعار او به وضوح دیده می شد اما در آثار بعدی او کم کم اشعارش شکل خاصی به خود می گیرد که نسبت به شعر شاعران هم دوره خود متمایز می گردد و می توان گفت که سهراب یکی از معروف ترین شعرای قرن حاضر ایران به خصوص در شعر نو می باشد .

معرفی آثار

آثار او عبارتند از : مرگ رنگ ، زندگی خواب ها ، آواز آفتاب ، حجم سبز ، هشت کتاب ، از کنار چمن ، صدای پای آب .

گزیده ای از اشعار

(از مجموعه مرگ رنگ)                    غمی غمناک

شب سردی است و من افسرده

راه دوری است و پایی خسته

تیرگی هست و چراغی مرده

می کنم تنها از جاده عبور

دور ماندند ز من آدمها

سایه ای از سر دیوار گذشت

غمی افزود مرا بر غمها

فکر تاریکی و این ویرانی

بی خبر آمد تا با دل من

قصه ها ساز کند پنهانی

نیست رنگی که بگوید با من

اندکی صبر ، سحر نزدیک است

هر دم این بانگ برآرم از دل

وای این شب چقدر تاریک است !

خنده ای کو که به دل انگیزم ؟

قطره ای کو که به دریا ریزم ؟

صخره ای کو که بدان آویزم ؟

مثل این است که شب نمناک است

دیگران را هم غم است به دل

غم من ، لیک غمی غمناک است

                                                         * * *                   

(از مجموعه حجم سبز)                          آب

آب را گل نکنیم

در فرو دست انگار ، کفتری می خورد آب

یا که در بیشه دور ، سیره ای پر می شود

یا در آبادی ، کوزه ای پر می گردد

آب را گل نکنیم

شاید این آب روان ، می رود پای سپیداری ، تا فرو شوید اندوه دلی

دست درویشی شاید ، نان خشکیده فرو برده در آب

زن زیبایی آمد لب رود

آب را گل نکنیم

روی زیبا دو برابر شده است

چه گوارا این آب !

چه زلال این رود !

مردم بالا دست ، چه صفایی دارند !

چشمه هاشان جوشان ، گاوهاشان شیر افشان باد !

من ندیدم دهشان

بی گمان پای چیرهاشان جا پای خداست

ماهتاب آنجا ، می کند روشن پهنای کلام .

بی گمان پای چیرهاشان جا پای خداست .

ماهتاب آنجا ، می کند روشن پهنای کلام

بی گمان در ده بالاست ، چینه ها کوتاه است .

مردمش می دانند ، که شقایق چه گلی است

بی گمان آنجا آبی ، آبی است

غنچه ای می شکفد اهل ده باخبرند

چه دهی باید باشد !

کوچه باغش پر موسیقی باد !

مردمان سر رود ، آب را می فهمند .

گل نکردندش ، ما نیز

آب را گل نکنیم

                                                 * * *        

(از مجموعه آواز آفتاب)                        نیایش

نور را پیمودیم ، دشت طلا را درنوشتیم

افسانه را چیدیم ، و پلاسیده فکندیم

کنار شن زار ، آفتابی سایه بار ، ما را نواخت . و درنگی کردیم .

بر لب رود پهناور رمز ، رویاها را سر بریدیم

ابری رسید ، و ما دیده فرو بستیم .

ظلمت شکافت ، زهره را دیدیم و به ستیغ بر آمدیم .

آذرخشی فرود آمد ، و ما را در نیایش فرو دید

لرزان گریستیم . خندان ، گریستیم .

رگباری فرو کوفت : از در همدلی بودیم .

سیاهی رفت ، سر به آبی آسمان سودیم ، در خور آسمان ها شدیم .

سایه را به دره رها کردیم . لبخند را به فراخنای تهی فشاندیم .

سکوت ما به هم پیوست ، و ما  “ما “ شدیم.

 


شهریار

شهریار

زندگی نامه

استاد محمد حسین شهریار در سال  1285 ه.ش در تبریز به دنیا آمد .علوم مقدماتی را در آن شهر فرا گرفت  و  تا سوم دبیرستان به تحصیل پرداخت و ادبیات عرب را در مدرسه طالبیه تبریز آموخت و زبان فرانسه را از اساتید همان شهر فرا گرفت . او سپس به تهران آمد و در دارالفنون به تکمیل دوره متوسطه همت گماشت .سپس به تحصیل در رشته طب پرداخت اما پس از دو یا پنج سال رشته طب را رها کرد و نتوانست آن را به پایان برساند . سپس به استخدام دولت درآمد و در سال 1310 ه.ش در اداره ثبت اسناد تهران به کار پرداخت و پس از مدتی به نیشابور ماموریت یافت و سپس به مشهد منتقل شد و مدت دو سال در این دو شهر به خدمت مشغول بود . آنگاه به تهران بازگشت و به خدمت شهرداری درآمد و یک سال هم به عنوان بازرس بهداری مشغول به کارشد و از آن پس به بانک کشاورزی منتقل شد و در آنجا خدمت کرد و مدتی از تهران به زادگاه خود مراجعت کرد و تا پایان عمر در آنجا زندگی کرد و مدتی نیز در دانشکده ادبیات تبریز به تدریس مشغول شد و در همان زمان منظومه معروف و ترکی خود را با نام حیدربابا منتشر کرد که مورد استقبال کم نظیر قرار گرفت . سرانجام در سال 1367 به علت بیماری در تهران بدرود حیات گفت و جنازه اش را به تبریز منتقل ساختند و در مقبرة الشعرا آن شهر به خاک سپردند .

ویژگی سخن

استاد شهریار یکی از شعرای بزرگ و توانای معاصر به شمار می رود که اشعارش  از لطف و شور  وهیجان خاصی برخوردار است و به قول یکی از بزرگان شهریار نه تنها افتخار ایران بلکه افتخار شرق است . استاد شهریار از شعرایی است که پیرو سبک قدیم بود و در انواع مختلف شعری اشعار بسیار زیبایی سروده است و با آنکه ایشان در دوران اوج نوگرایی شعر فارسی قرار داشت اما هیچ وقت از خط سبک قدیم خارج نشد .

معرفی آثار

نخستین اثر استاد شهریار مثنویی بود به نام روح پروانه که مورد توجه شعرا و ادیبان و محافل ادبی قرار گرفت و هم چنین دارای دیوان اشعاری است که شامل 15 هزار بیت از قصیده ،مثنوی ، قطعه است که در سه جلد تاکنون به چاپ رسیده است و منظومه ترکی معروف (حیدربابا)،

گزیده ای از اشعار

حالاچرا؟

آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا ؟

بی وفا حالا که من افتاده ام ازپا چرا ؟

نوش دارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی

سنگدل این زودتر می خواستی حالا چرا ؟

عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست

من که یک امروز مهمان توام فردا چرا ؟

نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم

دیگر اکنون با جوانان نازکن با ما چرا ؟

وه که با این عمرهای کوته بی اعتبار

این همه غافل شدن از چون من شیدا چرا ؟

آسمان چو مجمع مشتاقان پریشان می کنی

در شگفتم می نمی پاشد زهم دنیا چرا ؟

شهریارا بی حبیب خود نمی کردی سفر

راه مرگ است این یکی بی مونس و تنها چرا

نی محزون

 

امشب ای ماه به درد دل من تسکینی

آخر ای ماه تو همدرد من مسکینی

کاهش جان تو من دارم و من می دانم

که تو از دوری خورشید چه ها می بینی

تو هم ای بادیه پیمای محبت چون من

سر راحت ننهادی به سر بالینی

همه در چشمه مهتاب غم از دل شوئید

امشب ای مه تو هم ازطالع من غمگینی

من مگر طالع خود در تو توانم دیدن

که توام آینه بخت غبار آگینی

هرشب از حسرت ماهی من و یک دامن اشک

تو هم ای دامن مهتاب پر از پروینی

باغبان خار ندامت به جگر میشکند

برو ای گل که سزاوار همان گلچینی

تو چنین خانه کن و دل شکن ای باد خزان

گر خود انصاف دهی مستحق نفرینی

نی محزون مگر از تربت فرهاد دمید

که کند شکوه زهجران لب شیرینی

کی بر این کلبه طوفان زده سر خواهی داد

ای پرستو که پیام آور فروردینی

شهریارا اگر آیین محبت باشد

چه حیاتی و چه دنیایی بهشت آیینی

 

فصل گل

نو بهار آمد و چون عهد بتان تو به شکست

فصل گل دامن ساقی نتوان داد زدست

کاسه وکوزه تقوی که نمودند درست

دیدم آن کاسه به سنگ آمد و آن کوزه شکست

با از طرف چمن نغمه بلبل برخاست

عاشقان بی می و معشوق نخواهند نشست

سرخ گل خنده زد و ابر به کهسار گریست

لاله بگرفت قدح بلبل عاشق شد مست

نغمه ها داشتم از عشق تو چون تارو فلک

گوشمال آنقدرم داد که تا رشته گریست

خبرت هست که دیگر خبر از خویشم نیست ؟

خبرت نیست که آخر خبرا ز عشقم هست ؟

شهریارا دگر از بخت چه خواهی که برند

خوبرویان غزل نغز تو را دست به دست

 


سعدی

سعدی دارای شخصیتی چند‌وجهی بوده و برای بررسی آثار او باید به همه وجوه شخصیتش توجه شود.
دکتر علیرضا نیکویی ـ عضو هیات علمی دانشگاه گیلان ـ در گفت‌وگو با ایسنا اظهار داشت: در ایران در عرصه تحقیقات دارای یک مشکل هستیم؛ به دلیل آنکه در رشته‌های مختلف دارای بانک اطلاعاتی خوبی نمی‌باشیم، این فقر اطلاعات و نبودن بانک مرجعی که اطلاعات را دسته بندی کند باعث تکرار و دوباره کاری در عرصه تحقیقات می‌شود. خوشبختانه کار سعدی پژوهی دکتر حسنی دارای موفقیت چشمگیری بوده؛ چون توانسته آثار سعدی را موضوع بندی کرده و کارهای انجام شده بر روی آن در طی 75 سال اخیر را دسته بندی کند که می‌توان گفت این کار آغازی موفق در این عرصه می‌باشد.
وی در ادامه افزود: قبل از این کارهای مختلفی در مورد سعدی شناسی انجام شده است که بیشتر مربوط به بیوگرافی و زندگینامه سعدی شرح ابیات او و تصحیحی آثارش می‌باشد که اگر ما بخواهیم این موضوعات را دوباره با همان روش و رویکرد قبلی انجام بدهیم تکرار مکررات می‌شود؛ مگر اینکه روش و رویکردمان را عوض کنیم. امروزه در نقد ادبی در شاخه‌های مختلف مثلاً مخاطب محور، متن محور، مؤلف محور، زمینه گرا، فلسفه اخلاق و مباحث هنری و ... اگر نگاه تازه شروع بشود خود دریچه‌ای جدید با زوایایی دیگر در بررسی مجدد متون سعدی پدید می‌آورد.

 

 


نظامی

nezami

هنر آموز کز هنرمندی                                 در گشایی کنی نه در بندی

هر که ز آموختن ندارد ننگ                          در برآرد ز آب و لعل از سنگ

و آنکه دانش نباشدش روزی                              ننگ دارد ز دانش آموزی

ای بسا تیغ طبع کاهل کوش                           که شد از کاهلی سفال فروش

وی بسا کوردل که از تعلیم                           گشت قاضی القضاة هر اقلیم

 

حکیم الیاس بن یوسف بن زکی بن مؤید نظامی گنجوی، از استادان بزرگ سخن و از ارکان شعر فارسی است. تولد وی در شهر گنجه می باشد که سال 530 هجری قمری در حوالی آذربایجان بوده. در آن عصر آذربایجان و حوالی آن مرکز حکومت سلاجقه های مختلف بود، بخصوص اتابکان آذربایجان و موصل و همچنین شروانشاهان، در آن اوان شهرت داشتند و با دولت سلجوقی وابسته بودند. نظامی قسمت بزرگ عمر حود را در وطن خود گنجه صرف کرد و در همان جا به کسب علوم و فنون پرداخت و تنها یک سفر کوتاه به دعوت قزل ارسلان به یکی از شهرهای نزدیک گنجه کرد و در مجلس آن پادشاه با نهایت احترام و اکرام پذیرفته شد. نظامی هیچگاه در مدح مبالغه ننمود و برای جلب نظر حکمرانان شعر نساخت و بخصوص در اواخر عمر گوشه گیر و آزاده زیست و گردن در پیشگاه امرا فرود نیاورد.

نظامی غیر از دیوانی که عدد ابیات آن را دولتشاه هزار بیت نوشته و اکنون فقط مقداری از آن در دست است، پنج مثنوی مشهور بنام پنج گنج دارد که آنها را عادة خمسه می گویند.

 

مثنوی اول از پنج گنج مخزن الاسرار است. در بحر سریع که به نام فخرالدین بهرامشاه بن داود پادشاه ارزنگان در حدود سال 570 هجری ساخته شده و این معنی از بیت زیر که خطاب به حضرت ختمی مرتبت می باشد مستفاد  می شود:

پانصد و هفتاد بس ایام خواب                                  روز بلند است به مجلس شتاب

 

1. این مثنوی نخستین منظومه شاعر است، و چنانچه بیش از این اشاره کردیم اندکی بیش از 40 سالگی شاعر نگاشته شده است و از مهمترین مثنویهای فارسی بر مواعظ و حکم در بیست مقاله است.

 

2. مثنوی دوم خسرو و شیرین است و بحر هزج مسدس که نظامی آن  را به سال 576 به پایان برده و گفته است:

گذشته پانصد و هفتاد و شش سال                             نزد بر خط خوبان کس چنین فال

که 6500 بیت دارد.

 

3. این منظومه در مورد عشق خسرو به شیرین است و به اتابک شمس الدین محمد جهان پهلوان بن ایلدگز (568-581) تقدیم شد.

 

4. مثنوی سوم منظومه لیلی و مجنون است که نظامی آن را در سال 584 هجری بنام شروانشاه ابوالمظفر اخستان بن منوچهر ساخته و بعدها نیز در آن تجدید نظر هایی کرده که 5400 بیت دارد.

مثنوی دیگر بهرام نامه یا هفت پیکر یا هفت گنبد است که شاعر به سال 593 بنام علاء الدین کرپ ارسلان پادشاه مراغه ساخته و به وی تقدیم کرده که 5000 بیت دارد.

 

5. پنجمین مثنوی از پنج گنج اسکندرنامه است. این کتاب شامل دو قسمت است که نظامی قسمت نخستین را شرفنامه و دومین را اقبالنامه نامیده است. از اشارات تاریخی مختلف که در این کتاب آمده چنین بر می آید که شاعر آن را به چندین تن از امرای محلی آذربایجان و اطراف آن تقدیم نموده است.

نظامی غیر از پنج گنج دیوان قصاید و غزلیاتی هم داشت. نظامی در سال 624 در گذشته و دیار فانی را وداع گفته است. مدفن نظامی در گنجه تا اواسط عهد قاجاری باقی بود اما بعد از آن رو به ویرانی نهاد تا باز بوسیله آذربایجان شوروی مرمت شد. یادش گرامی باد.

 

 

ـ منبع : زندگینامه شاعران ایران به کوشش لیلا صفوی / 1379

  

home



رودکی

رودکی

زندگی نامه :

حکیم فریدالدین ابوالحسن محمد عبدا و یا به روایت دیگر ابو عبدا جعفر بن محمد بن حکیم بن عبدالرحمن شاعر بزرگ اواسط قرن سوم است که او را استاد شاعران و پیش قراول شاعران فارسی زبان خوانده اند که در اواخر حکومت صفاریان در قریه رودک در ماورالنهر نزدیک سمرقند به دنیا آمد و به همین دلیل رودکی نامیده شد ولی برخی دیگر معتقد هستند که چون او اهل موسیقی بوده و سازی به نام رود را بسیار خوب و زیبا می نواخته به او رودکی گفتند که البته در این مورد جای تردید و شک است چون در این صورت باید به او رودی می گفتند نه رودکی . گفته شده است که او کور به دنیا آمده و همه عمر از روشنایی چشم محروم بوده و دلیل بر این مدعا آن است که گفته شده از او درباره رنگ سوال کردند که رنگ در نزد تو چگونه است گفت : مانند شتر ، شاعران بعد از رودکی نیز به کوری او اشاره داشته اند مانند : دقیقی، ناصر خسرو و فردوسی . از سرگذشت و زندگی او اطلاع کامل و دقیقی در دست نیست به جز اطلاعاتی پراکنده چنانچه محمد عونی گفته است که رودکی در دوران کودکی بسیار تیز هوش بوده به طوری که در 8 سالگی قرآن را حفظ کرده و هم چنین او دارای آواز و صوتی دلکش بوده و در موسیقی نیز استادی ماهر بوده است .

او در  دوران ظهور ادبی خود شهرت بسزایی پیدا کرد به طوری که به دربار امیر نصر سامانی راه پیدا کرد و شاعر دربار شد و به اوج ترقی رسید و ثروتی که در آن زمان سابقه نداشته به دست آورد ولی این ثروت را در دوران پیری از دست داد و با سختی زندگی می گذراند  که تاریخ نویسان در مورد سال وفات او اختلاف نظر دارند . برخی نوشته اند که او در سال 329 .ق در محل تولد خود درگذشت و در همانجا به خاک سپرده شد و برخی دیگر سال وفات او را 343 .ق نوشته اند .

ویژگی سخن

رودکی یکی از بزرگترین شاعران ایران است که او را استاد شاعران نامیده اند . او در فنون مختلف شعر استاد و ماهر بوده ، سخنان وی در تشبیه و وصف کم نظیر است و دارای لطافت و انسجام خاصی می باشد . با خواندن اشعار او روح طرب و شادی را احساس می کنیم و سستی و اندوه و غم را در اشعارش نمی بینیم و در عین سادگی و روانی اشعارش متوجه قدرت و استادی در بیان کلامش می شویم . در مورد تعداد ابیات اشعار او سخنها بسیار گفته اند که برخی تعداد ابیات او را به یک میلیون بیت تخمین زده اند که از این مقدار فقط چند هزار بیت یا کمتر به ما رسیده است . موضوعات اشعار او شامل سه قسمت است : 1- مدایح 2- خمریات 3- عشقیات

معرفی آثار

مهمترین اثر رودکی که اکنون جز ابیات پراکنده از آن باقی نمانده کلیله و دمنه منظوم است که به دستور امیر نصر بن احمد سامانی این کتاب را به نظم کشید . رودکی غیر از منظومه کلیله و دمنه مثنوی های دیگر نیز داشت که امروز فقط ابیات پراکنده از آن مثنوی ها در دست است .

گزیده ای از اشعار

آمد بهار خرم با رنگ و بوی طیب                  با صد هزار زینت و آرایش عجیب

شاید که مرد پیر بدین گه جوان شود               گیتی بدیل یافت شباب از پی مشیب

چرخ بزرگوار یکی لشگری بکرد                    لشگرش ابر تیره و باد صبا نقیب

نقاط برق روشن و تندرش طبل زن                 دیدم هزار خیل و ندیدم چنین مهیب

آن ابر بین که گرید چون مرد سوگوار               و آن رعد بین که نالد چون عاشق کثیب

خورشید ز ابر تیره دهد روی گاه گاه                چونان حصاریی که گذر دارد از رقیب

یک چند روزگار جهان دردمند بود                   به شد که یافت بوی سمن را دوای طیب

باران مشک بوی ببارید نو بنو                         وز برف برکشید یکی حله قصیب

گنجی که برف پیش همی داشت گل گرفت        هر جو یکی که خشک همی بود شد رطیب

لاله میان کشت درخشد همی ز دور                  چون پنجه عروس به حنا شده خضیب

بلبل همی بخواند در شاخسار بید                      سار از درخت سرو مر او را شده مجیب

صلصل بسر و بن بر با نغمه کهن                      بلبل به شاخ گل بر بالحنک غریب

اکنون خورید باده و اکنون زیید شاد                   که اکنون برد نصیب حبیب از بر حبیب

                                                * * *

مرا بسود و فرو ریخت آنچه دندان بود               نبود دندان لابل چراغ تابان بود

سپید سیم زده بود و در و مرجان بود                 ستاره سحری بود و قطره باران بود

یکی نماند کنون ز آن بسود و بریخت                چه نحس بود همانان که نحس کیوان بود

نه نحس کیوان بود نه روزگار دراز                    چه بود منت بگویم قضای یزدان بود

جهان همیشه چنین است گرد گر دانست             همیشه تا بود آیین گرد گردان بود

همان که درمان باشد به جای درد شود                و باز درد همان کز نخست درمان بود

کهن کند به زمانی همان کجا نو بود                    و نو کند به زمانی همان که خلقان بود

بسا شکسته بیابان که باغ خرم بود                       و باغ خرم گشت آن کجا  بیابان بود

همی چه دانی ای ماه روی مشکین موی                که حال بنده ازین پیش بر چه سامان بود

به زلف چوگان نازش همی کنی تو بدو                 ندیدی آنگه او را که زلف چوگان بود

شد آن زمانه که رویش بسان دیبا بود                    شد آن زمانه که مویش بسان قطران بود

چنانکه خوبی مهمان و دوست بود عزیز                 بشد که باز نیامد ، عزیز مهمان بود

بسا نگار که حیوان بدی بدو در چشم                    بروی او در چشم همیشه حیران بود

شد آن زمانه که او شاد بود و خرم بود                    نشاط او بفزون بود و بیم نقصان بود

                                                * * *  

دیر زیاد آن بزرگوار خداوند                جان گرامی به جانش اندر پیوند

دایم بر جان او بلرزم از یراک               مادر آزادگان کم آرد فرزند

از ملکان کس چنو نبود ، جوانی            رادو سخندان و شیرمرد و خردمند

کس نشناسد همی که کوشش او چون     خلق نداند همی که بخشش او چند

دست و زبان زر و در پراکند او را           نام به گیتی نه از گزاف پراکند

در دل ما شاخ مهربانی بنشاست              دل نه به بازی ز مهر خواسته بر کند

همچو معماست فخر و همت او شرح       همچو آبستاست فضل و سیرت او زند

گرچه بکوشند شاعران زمانه                   مدح کسی را کسی نگوید مانند

سیرت او تخم گشت و نعمت او آب         خاطر مداح او زمین برومند

سیرت او بود وحی نامه به کسری              چونکه به آئینش پند نامه بیاکند

سیرت آن شاه پند نامه اصیلست                 ز آنکه همی روزگار گیرد ازو پند

هرکه سر از پند شهریار بپیچد                    پای طرب را به دام گرم درافکند

کیست به گیتی ؟ خمیر مایه ادبار                 آنکه به اقبال او نباشد خرسند

هرکه نخواهد همی گشایش کارش               گو بشو و دست روزگار فرو بند

ای ملک از حال دوستانش همی ناز               ای فلک از حال دشمنانش همی خند

آخر شعر آن کنم که اول گفتم                      دیر زیاد آن بزرگوار خداوند

                                        * * *    

 


بهار

محمدتقی ملک الشعرای بهار 16 آبان ماه سال 1265 در محله سرشور مشهد از پدری ادیب و مادری اصیل از مسیحیان قفقاز که به دین اسلام درآمده بود، به دنیا آمد.
به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران وی که در سنین کودکی از قریحه‌ای ادبی برخوردار بود، در همین زمینه به تحصیل پرداخت. اما از سن 14 سالگی به اتفاق پدر در راه آزادی گام برداشت و در سال 1324 بعد از مرگ پدرش وارد معرکه سیاست شد.
وی که دستی بر قلم داشت، نخستین مقالات سیاسی ـ اجتماعی خود را در روزنامه طوس و سایر نشریات باامضای م.بهار منتشر کرد. ضمن اینکه بسیاری از اشعار مهیج و ضد استبدادی و طنزهای تلخ او که مملو از تاسف بر وضع موجود و تمجید از مشروطه و مشروطه خواهان بود نیز در همین ایام در روزنامه‌های مختلف به چاپ رسید.
وی در راستای مبارزات ضد استبدادی خود دست به انتشار روزنامه نوبهار زد که از سوم اسفندماه 1321 به صورت هفتگی در تهران و مشهد منتشر شد تا در زمره نشریات خوشنام و مشهور صدر مشروطه قرار گیرند.
این روزناکه که در حقیقت ناظر افکار حزب دموکرات ایران بود، در سه ستون و چهار صفحه منتشر شد که مندرجات آن پس از درج سرمقاله عبارت بودند از قسمتهای داخلی، اخبار خراسان و آستان قدس رضوی و مختصری از اخبار تهران بود که می‌توان آن‌را روزنامه‌ای محلی دانست.
قسمت اعظم نوبهار مقالات سیاسی به قلم بهار بود که علیه سیاست روسها می‌نوشت، به همین دلیل این روزنامه در مخالفت روسها قرار گرفت. ضمن اینکه نوبهار به مسائل سیاسی خراسان و کشور می‌پرداخت مسائل اجتماعی و پس از انتشار مقاله‌ای در شماره 9 نوبهار علیه روسیه تزاری مقالات کنسولگری روسیه در مشهد درصدد توقیف روزنامه نوبهار برآمدند و پس از یک‌سال در نتیجه شکایات سفارت روس به دستور وزارت امور خارجه نوبهار توقیف شد.
در دورانی که اوضاع نابسامان ملی، دشواریهای اقتصادی و کارشکنی در گوشه و کنار کشور، وضع کشور را دچار بحران کرده بود، برگشت ملک الشعرای بهار و انتشار مجدد روزنامه نوبهار یکی از مهمترین رویدادهای مطبوعاتی و سیاسی به شمار می‌رفت که با حضور خود تکانی به دنیای راکد و سرخورده مطبوعات داد.
بهار انتشار مجدد نوبهار را با مرجعیت موضوعات اجتماعی و فرهنگی در سال 1332 هـ.ق آغاز و تا 77 شماره ادامه داد که هر هفته دو شماره چاپ و منتشر می‌شد که اینبار روی به نقادی شدید نسبت به شیوه‌های فرهنگی انگلیسیها آورده است.
بهار از شماره نهم با قلمی تند به بررسی مسائل زنان می‌پردازد که همین باعث جبهه گیری عده‌ای دیگر در برابر وی و روزنامه‌اش می‌شود تا جایی که وی و روزنامه را تکفیر می‌کنند که همین باعث ایجاد مشکلات بسیار برای وی می‌شود.
پس از تاج گذاری احمدشاه بار دیگر مقالات خود را متوجه مسائل سیاسی می‌سازد و با قلمی تند و آتشین به مبارزه با سیاستهای بیگانه می‌پردازد. اما با تمجید از پیروزیهای آلمان در جنگ جهانی اول دوباره آتش دشمنی روس و انگلیس علیه نوبهار برانگیخته شد تا موجبات توقیف نوبهار را فراهم آورند.
با انتخاب ملک الشعرا به سمت نمایندگی خراسان، در مجلس، عمر نوبهار در مشهد خاتمه یافت، اما نوبهار در تهران با همین نام منتشر می‌شد. نوبهار در تهران نیز پس از انتشار چند شماره و حملات شدید به روسیه و انگلیس دوباره مورد تنفر عوامل بیگانه قرار می‌گیرد و این‌بار نیز توقیف شد.
بهار در دوران انتشار نوبهار در خراسان با هنرمندی، قلم خود در خدمت به انقلاب مردم به کار گرفت و مردم را با وقایع سیاسی و اجتماعی آشنا کرد و حتا پس از آخرین توقیف نوبهار نیز بی‌کار ننشست و تازه بهار را در ادامه راه نوبهار انتشار داد.
تازه بهار نیز با نوشته‌های سیاسی بهار آذین بسته می‌شد؛ نوشته‌هایی که اشغال ایران توسط بیگانگان را به باد انتقاد می‌گرفت. همین امر باعث شد با دستور وثوق الدوله وزیر امور خارجه وقت توقیف شود و ملک الشعرای بهار به همراه نه نفر از رهبران و اعضای حزب دموکرات خراسان به تهران تبعید شد. این در حالی بود که تنها نه شماره از روزنامه چهارصفحه‌یی تازه‌بهار را منتشر کرده بود.
از جمله دیگر آثار سیاسی مکتوب محمد تقی بهار به کتاب تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران می‌توان اشاره کرد.
وی در نخستین روز اردیبهشت‌ماه سال 1330 چشم از جهان فرو بست.

 

عضو هیات علمی دانشگاه فردوسی مشهد گفت: محمدتقی بهار از نظر سیاسی و ادبی یکی از برجسته ترین شخصیتهای عصر مشروطه است.
دکتر حسین الهی در گفت و گو با خبرنگار ایسنا در خصوص فعالیتهای سیاسی ملک الشعرای بهار در عصر مشروطه با بیان مطلب بالا افزود: با توجه به اینکه بهار دارای قلم شیوایی بود، توانست با استفاده از قلم و ادبیات سهم به سزایی در اطلاع رسانی به مردم و تهییج آنها در عصر مشروطه داشته باشد.
وی بهار را شخصیتی پایبند به منافع ملی، آزادیخواه و موافق با آزادی زنان جهت حضور در فعالیتهای اجتماعی معرفی و اضافه کرد: ملک الشعرا بهار یکی از عوامل آگاهی مردم در بحث مخالفت با قرار داد ننگین 1919 بود که توانست با انتشار دو روزنامه نوبهار و تازه‌بهار جایگاه‌ ویژه‌ای در عرصه انقلاب مشروطه به‌دست آورد.
وی تصریح کرد: بهار با قلم خود به مقابله با استبداد برخاست و با اعتقاد به خدمت انقلاب مشروطه درآمد و بدون هیچ گونه پرده پوشی مردم را به قیام علیه روسها دعوت کرد.
دکتر الهی با بیان اینکه بهار به عنوان سخنگوی حزب دمکرات در خراسان نقش شایان توجهی در روشن سازی مسائل خراسان داشت، اضافه کرد: وی دارای شور انقلابی، آزادیخواهی و همت در نشر عقاید ضد بیگانه بود و همین عوامل دلیلی برای تبعید وی به تهران و توقیف روزنامه نوبهار بود.
وی افزود: بهار با تمجید از مشروطه و مشروطه خواهان در آثار و نوشته‌هایش در جبهه حزب دموکرات قرار گرفت و به عضویت کمیته ایالتی این حزب انتخاب شد و نطقی که در اولین جلسه حزب دموکرات در مسجد گوهرشاد ایراد کرد موجب تحرکات و جنبش در بین مردم مشهد شد.
عضو هیات علمی دانشگاه فردوسی مشهد با اشاره به نگاه محمد تقی بهار به مسائل اجتماعی و گرفتاریهای مردمی از طریق سرودن اشعار و توجه وی به اوضاع سخت و نامطبوع محلات مشهد و مردم کوچه و بازار خاطر نشان کرد: همه اینها عواملی بود که از وی شخصیتی مردم پسند ساخت که به تبع مردم نیز از عقاید وی در مخالفت با بیگانگان پیروی کردند.
انتهای پیام